خلاصه ، حکایت از این قرار است که :
« نهر بزرگ فرات طغیان کرده بود . آب از جوانب و اطراف آن بالا می زد . آثار وحشت و ترس در چهره مردم کوفه دیده می شد . فرات همچنان موج می زد و بر طغیان خود می افزود .
برای جلوگیری از صدمات طغیان آب ، مردم کوفه دسته جمعی رو به سوی خلیفه خودشان علی (ع) آوردند و عرض حال کردند . علی (ع) برای نجات مردم و در حالی که جمع زیادی از مردم دورش را گرفته بودند ، سواره بسوی فرات روان شدند و در سر راه خود به فرات ، از جلوی مسجد « ثقیف » عبور کردند .
در مقابل مسجد ، جمعی از جوانان قبیله ثقیف دور هم نشسته بودند . وقتی مرکب حضرت نمودار شد ، جوان بی ادبی از قبیله ثقیف ، سخنان طنز و موهنی به آن حضرت گفت .
این اهانت ، حضرت را ناراحت نمود . لذا رو کرد به آن جوان گستاخ و فرمود : « چه قیافه ها و صورت های مغرور و تکبرآلود دارند و چه مردمان پست و کم حظند . اینان باقی مانده قوم ثمودند . کیست این بردگان را از من خریداری کند ؟! »
ریش سفیدان قبیله ثقیف بلند شدند و از حضرت عذرخواهی کردند و گفتند : « یا امیرالمومنین ! این ها جوان هستند و وظایف خودشان را نمی دانند . ما را به سبب آنها مجازات نکن . قسم به خدا ما ابدا راضی به این حرکت توهین آمیز جوان بی بند و بار قبیله نبودیم . خداوند تو را ببخشد . ما را ببخش . »
علی (ع) فرمود : « به شرطی عفو می کنم که قبل از مراجعت من :
1 - این رسم کوچه و دور هم نشینی را که فرصتی برای متلک گویی و سایر مزاحمت هاست ، از بین ببرید .
2 - ناودان ها و میراب های مزاحم و مشرف به کوچه ها را از سر راه مسلمان ها بردارید .
3 - غرفه ها و پنجره ها و دریچه های مشرف به معابر عمومی را از بین ببرید .
4 - چاله هایی را که در مسیر کوچه ها تعبیه و کنده شده و باعث نفرت و ناراحتی است ، از سر راه مسلمانان بردارید و آنها را بردارید . »
پیرمردان و ریش سفیدان ثقیف گفتند : « ما این دستورات را اجرا می کنیم . »
علی (ع) بعد از دادن این دستورات اخلاقی ، بهداشتی و اجتماعی ، از جلو مسجد برای مهار کردن سیل به طرف فرات حرکت کرد .
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.