اسیر نفس

اسیر نفس

ان بود ابلهترین مردمان

             کز پی نفس و هوا باشد دوان

سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه نشین و عزلت گزین وارد شد حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت ایا تو نمی دانی من کیستم/

من ان سلطان مقتدری هستم که فلان گردنکش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در اوردم

حکیم خندید و گفت من نیرومند تر از تو هستم زیرا من کسی را کشتم ام که تو اسیر چنگال بی رحم او هستی شاه با تحیر پرسید او کیست/

حکیم گفت ان نفس است. من نفس خود را کشته ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است

شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست

                حسین حاجی زاده

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

این رسانه به صورت رسمی از سال 1392 با نام آرمان انابد کار خود را آغاز کرد و اکنون می کوشد ادامه کارش را به صورت اخبار مثبت و امید بخش ومعرفی منطقه

آخرین مطلب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات